قصه دلتنگی
فاطمیه قصه سنگ و سبوست
فاطمیه هجرت از ما تا به اوست
فاطمیه موج آه شیعه است
بیت الاحزان نگاه شیعه است
…………………….
تا زخم هاي كهنه دل را روا كنم
با ذكر نام پاك تو ذكر نام خدا كنم
يا فاطمه به سجده بگويم به صد نفس
مولاي من تويي و به حاجت صدا كنم
…………………….
جان گل های جهان پیشکش یاسی که
زخمی سیلی باد و ستم داس شده است
وجودم نخل از غم بارور بود
تمام حاصلم خون جگر بود
همانا پاسخم نيش تبر بود
چه باک از تيغ زهرآلود دشمن
گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است…
تو بپرس از دل پرخون غمت! چهره ی یاس کتک داشت؟
دل خورشید محک داشت؟ نداشت!
یا به او آینه شک داشت؟ نداشت!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط الله ربی در 1393/12/24 ساعت 11:11:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید