شهادت حضرت زهرا (س)
فاطمه جان ! در میان رویاهای شبانه ام کورمال کورمال به دنبال نشانی از تو بودم آخر به کدامین گناه حکم بی نام و نشانت صادر گشت خوب می دانم که آنقدر نزدش عزیزی و با کرامت که این گونه محکومیتی برایت صادر کرده آن زمان که عطر وجودت سراسر مدینه را پر کرده بود گویا مشام مردم مدینه کور بود ، که عطر وجودت را احساس نمی کردند آخر گناهی ندارند در جایی که از روی جهل و نادانی خود سرگین حیوانات و شکمبه گوسفند را بدرقه راه پدر عزیزت می کردند یقیناً وجودت را احساس نمی کردند و بر جهل خود باقی می مانند .
چه نیمه شب ها که برای هدایتشان دست به دعا بر نداشتی خوب می دانم که چگونه برای پیدا کردن راه سعادتشان دعا می کردی و آنها هیچ نمی فهمیدند اول فکر می کردم عقل نمی فهمد اما پس از اندکی تامل دیدم عقل نمی فهمد اما چشم که می بیندات آه حسرت بر اعمال آنها چه سودی داشت زیرا آنها افسار عقلشان را به دست های شیطانی ابلیس سپرده بودند و فرامبردار او شده بودند آنقدر مال ، جاه ، و مقام مستشان کرده بود که نور ایمان بر قلبشان اثر نمی گذاشت و سودی بر ایشان نداشت .
آه ، زخم دلم سر باز می کند وقتی به یاد می آورم مظلومیت پدرت را درمیان مردم مکه و مدینه چگونه کلبه گلین آن چوپان مبعوثی که در دل بیابان لانه کرده بود با گستاخی و ظلم خود ویران کردند . و آن مرد مظلوم را در میان ریگ زارهای داغ بیابان عربستان که گویی آهن گداخته به آتش گشته بود می خواباند و با سنگهای سنگین سینه اش را سیقل می دادند . و او به خاطر نجات اسلام و سنت پیغمبرش دم بر نمی آورد . و در میعادگاه عاشقان به وصال محبوبش برسد و شوق وصل درد را برایش آسان می کرد و چشمان پر اشکش را به خاطر مظلومیت پیامبر غمگین کرده بود با لبخند که از گریه اش تلختر بود صحافی می کرد و در کتاب تاریخ ثبت می کرد .
چشمانم به اشک می نشیند و قلبم را به اندوه دعوت می کند وقتی که به یاد می آورم ظلمی که به علیت شد و چه دردناک سرنوشتی که برای مردم رغم می خورد اگر علی نبود …
شبها برای اینکه قلبت را اندوهگین نکند و شانه هایت را بیش از این خمیده نسازد با چاه درد دل می کرد چاه آب شده بود سنگ صبورش ، تسکین دردهایش و رفیق لحظه های دردش دردهای روزگار و خلافت وقتی دو چندان شد که غم نبودنت نیز بر آن اضافه شد چگونه او در میان قارونیان و بلعمیان رها این کار تو همانند این بود که قایقیسوراخ که امید خود را برای رسیدن به ساحل از دست داده را در دل طوفانی و بی رحم رها کردن اما این قایق کوچک دلی داشت به وسعت همان دریای طوفانی و پرطلاطم عاری از هر گونه خشم و کین و حسد ………..
یادآوری خاطرات تلخ حادثه ی بزرگ کربلا وجودم را به آتش می کشد و خاکستر وجودم را به دست بادهای سرد عربستان می سپارم تا شاید در کنار آرامگاهت به آرامش ابدی دست پیدا کنم و به وصالت برسم . وقتی دستهای پینه بسته ات گلوی مبارک حسین را نوازش می کرد .
و به بوسگاهت لب های حسن و گلوی حسین شده بود چشمهایت را می دیدم که چگونه به اشک می نشست و شانه هایت را لرزان می کرد . اما باز هم صبور و استوار پا برجا می ماندی و خم به ابرو نمی آوردی .
خوب می دیدم که چگونه برای زندگیت پر تلاش بودی آنگاه که برای حفظ فدک قد برافراشتی و در مقام دفاع از علی ( مرد زندگیت ) شبانه بر در خانه های مردم رفتی و از آنها یاری خواستی ، آری کیست که نخواهد به پاره ی تن رسول خدا (ص) کمک کند بی شک او لعن شده از سوی خداست .
آه، آن واقعه ی تلخ تاریخ چه کنم دیدم زنی را که بر پشت دری فرو می افتد و نالان از کرده های ستمکاران اما باز هم راه نفوذ برای شیطان بر نفسش را با انگشت کوچک و لرزانش بسته و من در دلم مدام آرزو می کردم که خدایا کمکش کن که بر آنها غلبه کند و او خوب می دانست که خون همیشه بر شمشیر پیروز است .
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط الله ربی در 1391/02/04 ساعت 11:24:43 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1391/02/05 @ 10:40:03 ق.ظ
وجیهه اسماعیلی [بازدید کننده]
سردار بدر و خیبر، دیگر ز پا فتاده/دستی به دوش سلمان، دستی به سر نهاده/مهدی بیا کمک کن، جد مطهرت را/بیرون ببر زخانه، تابوت مادرت را/عرض تسلیت به مناسبت شهادت ام ابیها فاطمه زهرا
1391/02/04 @ 11:46:32 ق.ظ
جباری معز [عضو]
سلام خدا قوت ممنون از زحمات ارزندتون
این ایام شهادت را تسلیت میگم .
منتظر حضور سبزتان تو وبلاگمون هستیم .
لطفاً موقع بازدید از وب رای خودتون رو هم در مورد وب ما بذارید ممنون
یا حق .
مدرسه علمیه فاطمیه (س)قروه درجزین
1391/02/04 @ 11:35:49 ق.ظ
ترنم گل [عضو]
با اهدا بهترین سلام به ارادتمند بانوی دو عالم فاطمه لیله القدر است ووجودش چون آیات الهی نهان