در فرج آقا امام زمان (عج)
چهارشنبه 92/02/18
عشاق روی یار برایش دعا کنید !
در کوی انتظار برایش دعا کنید !
دست نیاز سوی خدا جمله یک صدا
با حال انکسار برایش دعا کنید !
گرد هوس حجاب شما و حضور اوست
فارغ زهر غبار برایش دعا کنید !
در حق او دعاست به هر گونه مستجاب
پنهان و آشکار برایش دعا کنید !
شعر از محمد قدسی
اللهم عجل لولیک الفرج
چهارشنبه 92/02/18
آقا ترین ! سکوت مرا غرق نور کن ما را قرین منت و لطف حضور کن !
وقتی گناه کنج دلم سبز می شود آقا شما شفاعت این ناصبور کن !
می ترسم از شبی که به دجال رو کنیم آقا تو را قسم به شهیدان ظهور کن !
التماس دعا
دل نوشته
سه شنبه 92/02/17
آهی پشت سرم هست که آرامشم نیست شاید سنگی که سبکسرانه پرتاب کردم میان درختان کبوتر بچه ای را گرسنه گذاشت . شاید بشقاب نیم خورده ای که نگذاشتم بر برف پشت پنجره گنجشکی را گرسنه گذاشت . شاید بی هوا که را افتادم پای گربه ای زیر چرخ ماند نمی دانم .
اما آهی پشت سرم هست . ..
گل من را بهاری بی خزان است ...
دوشنبه 92/02/16
بهار چهره گل باغ و صحرا را گلستان می کند
دیدن مهدی (عج)هزاران درد ، درمان می کند
مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان می کند
گل من را بهاری بی خزان است
گل من مهدی صاحب زمان است
دل کسی را نشکن :
دوشنبه 92/02/16
« دل کسی را نشکن شاید خانه ی خدا باشد
کسی را حقیر نکن شاید محبوب خدا باشد
از کمی دریغ مکن شاید کلید بهشت باشد
سرنماز اول وقت حاضر شو شاید آخرین دیدار تو در زمین باشد »
میلاد نور مبارک باد !
چهارشنبه 92/02/11
محشر دم از اعتبار او خواد زد / او دست به کار جستجو خواهد زد
در کار شفاعت از غلامان حسین / زهرا به خدای کعبه رو خواهد زد
دل نوشته
چهارشنبه 92/02/11
« پرسیدم از غمت تنها گریستی ، آنقدر بیصدا که انگار نیستی
حرفی نمی زنی اما دلت پر است ، دلواپس که ای ؟ در فکر چیستی
انگار خسته ای ، در خود شکسته ای تا کی به انتظار باید بایستی ؟
آن سوی آینه از مرد روبه رو پرسیدم ای رفیق ! اصلاً تو کیستی ؟
اما تو باز هم جای جواب من آرام و بیصدا تنها گریستی ؟ »
امدادهاي غيبي در عصر ظهور
دوشنبه 92/02/09
از آيات قرآن به روشني استفاده مي شود که خداوند در مقابله حق با باطل، جانب جريان حق را نگه مي دارد و از آن دفاع مي کند. اين دفاع، گاهي از طريق نيروهاي پنهان و امدادهاي غيبي صورت مي گيرد و روشن است که در بزرگ ترين و وسيع ترين رويارويي حق با باطل و انقلابي که در راستاي اهداف پيامبران در نظام هستي رخ خواهد داد (قيام حضرت مهدي عليه السلام)، اين سنّت الهي بيش از پيش جلوه خواهد کرد. اگر چه اساس قيام حضرت مهدي عليه السلام بر امور طبيعي است؛ ولي به اقتضاي عظمت و گستردگي آن قيام جهاني، خداوند برخي از نيروهاي پنهان و فوق طبيعي را در اختيار آن حضرت قرار خواهد داد تا موجبات پيروزي ايشان، هر چه بهتر فراهم آيد.
وصال ان حضرت (عج الله)
یکشنبه 92/02/08
جوانی ام در فراق به سرعت گذشت وعمر در انتظار به سر امد .
من به شوق وصال زیستم وبه جز یاد او از چیزی لذت نبرده ام .
ای منتهای ارزو ،ای بهترین نما زگزاران ودعا کنندگان شوقم نسبت به توشدید است .
ای بهترین مقصودها وبهترین پناهندگان ، وای بهترین تلبیه گویان وسعی کنندگان .
کاسه صبرم در دوری تو لبریز شد که اندوهناک وغریب وگریان ودرد مند رها یم ساخته ای .
ای روح وجانم وای راحت روانم به فریادم برس که نزدیک است دلم از غصه آب شود .
به هر آستانی که نگاه کردم جز آستانه والای تو پناهگاهی ندیدم .
از آن روزی که معروف وعدل وسخاوت در جهان پدید آمده ، جز درگاه توجا ومنزلی نگرفته است .
ازفیض بخشش خود مرا پناه ده ، که همه عالم ، از خشکی ودریا ،به آن طراوت یافته است .
اکرتو نبودی زمین همه را در خود فرو می برد ، و دل خاک خوابگاه مردمان می شد .
واگر تو نبودی تمام کوه ها از هم پاشیده می شد ، و اگر تو نبودی ارکان آسمان متزلزل می گشت .
اگر تونبودی هیچ گباهی از زمین نمی رویید ،وهیچ درختی شادابی نمی یافت .
وخورشید وستارگان نور نمی افشاندند ، وهیچ چشمه ای نمی جوشید وبرقی نمی زد .
واگر تو نبودی دشمنان ما را طعمه خود می ساختند ، ولباس ننگ ومذلت بر ما پوشانده می شد .
هیچ کس به غیر شما نجات نیافته ، وهرکه از غیر شما نجات خواهد ابله است .
ای حبیب من غصه و ناراحتی ام طولانی شد ، زود به فریادم برس پیش از ان که وابمانم .
تو بالاتر از انی که مدح تو گوییم ، هر چه در ثنای تو گفته شود توبرتری .
(روح انگیز ساری خانی )
امام خامنه ای :
یکشنبه 92/02/08
از خدا بخواهیم و خودمان هم چشممان را باز کنیم ، کاری کنیم که نتیجه انتخابات ، یک گزینش خوب و همراه با صلاح و صرفه ی انقلاب و کشور باشد .
حرف دل :
شنبه 92/02/07
خدایا داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر
که داده هایت نعمت
و نداده هایت امتحان است .
تقاضای عفو :
شنبه 92/02/07
یک وقت ز خانه ات جوابم نکنی
با لفظ برو خانه خرابم نکنی
نزدیکی درب دوزخ ، آقای بهشت
با بستن پلک خود عذابم نکنی !
شیخ صدوق از پیامبر اسلام (ص) روایت کرده است :
سه شنبه 92/02/03
هنگامی که روز قیامت شود . فاطمه (س) در حالی وارد صحرای محشر می شود که گروهی از زنان شیعیان در اطراف او خواهند بود به او گفته می شود : « وارد بهشت شو » او گوید : « وارد نمی شوم تا بدانم پس از من با فرزندانم چه کرده اند » به او گفته می شود : « در میان جمعیت قیامت نگاه کن » وقتی نظر می کند امام حسین (ع) را خواهد دید که با بدن بی سر ایستاده است ، پس فاطمه (س) فریاد می زند که من با فریاد او فریاد خواهم زد و همه فرشتگان نیز به فریاد می آیند .
در این حال خداوند به سبب غضب ما غضب می کند و دستور می دهد تا آتش را که نگهبانان جهنم به مدت هزار سال افروخته اند سیاه شود ، بیاورند . آن آتش را « هبهب » می گویند . هرگز نسیمی وارد آن نشده و هرگز غم و اندوه از آن خارج نگشته است . پس به فاطمه (س) گفته می شود : « قاتلان حسین (ع) و آن افرادی که حامل قرآن بودند در آتش بینداز » و فاطمه (س) آنان را در آتش می اندازد .
علامه مجلسی (ره ) می گوید : « مراد از حاملان قرآن ، کسانی هستند که آن را تباه نمودند و تحریف کردند هر کس ذریه فاطمه (س) را آزار داده باشد وارد بهشت نمی شود .
مصیبت شهادت حضرت فاطمه زهراء (س)
چهارشنبه 92/01/21
هنگامی که حضرت علی (ع) بدن حضرت زهرا (س) را کفن می کرد وقتی که می خواست بندهای کفن را ببندند صدا زد : ای ام کلثوم، ای زینب، ای سکینه، ای فضه، ای حسن، ای حسین، « هَلمُو تَزودوا من اُمِکم … » بیائید و از دیدار مادرتان توشه برگیرید که وقت فراق و لقای بهشت است .
حسن و حسین آمدند با آه و ناله فریاد می زند : ای مادر حسن، ای مادر حسین، وقتی که به حضور جدمان رسیدی سلام ما را به او برسان به او بگو بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم . آه آه چگونه شعله غم دل از فراق پیامبر (ص) و مادرمان خاموش گردد ؟ امیرمومنان می فرماید : من خدا را گواه می گیرم که فاطمه (ص) ناله جانکاهی کشید و دستهای خود را دراز کرد و فرزندانش را مدتی به سینه اش چسباند ناگاه شنیدم هاتفی از آسمان صدا زد : « یا اباالحسن ارفعهما لقد ابکیا و الله ملائکه السماء . ای ابا الحسن حسن و حسین (ع) را از روی سینه مادرشان بلند کن که سوگند به خدا این حالت آنها فرشتگان آسمان را به گریه انداخت » . آنگاه علی(ع) آنها را از سینه مادرشان بلند کرد .
برگرفته از 72 مجلس و سوگنامه آل محمد (ص)
مسابقه مسابقه
چهارشنبه 91/12/23
چگونگی تشریف فرمایی حضرت فاطمه (ع) را به صحرای قیامت توصیف نمائید .
لطفاً پاسخ خود را از طریق ارسال نظرات ارسال فرمائید .
من الله توفیق
آداب دعا و زیارت خواندن
چهارشنبه 91/12/23
آنچه در دعا خواندن و زیارت ائمه (ع) بسیار مهم است حضور قلب و توجه کامل به مخاطب که خدای تبارک و تعالی و ائمه (ع ) هستند می باشد نه اینکه صدا را بلند کنیم و صدا را در حلق خود بگردانیم ولی چیزی از معنای آن نفهمیم ، و ندانیم که با چه کسی داریم صحبت می کنیم برای ما نباید حضور جسمی امام (ع) با حضور نداشتن آن فرقی داشته باشد . آیا وقتی مثلاً حضرت روبروی ما ایستاده یا نشسته باشند ما همینطور با صدای بلند و بصورت آواز و … به آن حضرت سلام می کنیم ؟!
جاودانگان تاریخ
شنبه 91/12/12
مرگ است گرچه آرزوی مومنان ولی جان باختن به پای امام زمان (عج) خوش است
سعی و صفا و مروه و طواف حریم حق در محضر ولی زمان و مکان خوش است
نقل از کتاب پرواز روح :
آیه الله حاج سید علی رضوی ساکن مشهد یکی از سادات با عظمت و دانشمندی بود که چند سال توفیق خدمتش را داشتیم . او مربی و استاد اخلاق و فوق العاده علاقه به حضرت ولیعصر روحی فداه داشت او سالها به یاد حضرت بقیه الله (ع) زنده بود جز به او چیز دیگری فکر نمی کرد و آنچنان انتظار ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه را داشت که هر لحظه امیدوار بود به وسیله آن حضرت دنیا پر از عدل و داد شود .
او به عشق مولایش شعر می سرود و اشک می ریخت در فقه اسلامی مجتهد بود با متصوفه سخت مخالف بود او مکرر خدمت حضرت بقیه الله (ع) رسیده بود ولی بقدری کتوم بود که حتی برای من با همه صمیمیتی که با او داشتم آن قضایا را مشروح نقل نمی کرد او سالها با مرحوم آقا حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی معاشر بود و در علوم غریبه از آن مرحوم زیاد استفاده می کرد مار زدگی ها و عقرب زدگی ها و … را با دعا و اذکاری و اورادی که از آن مرحوم یاد گرفته بود معالجه می کرد گاهی من به آن مرحوم می گفتم چرا بیشتر از این مسائل به نفع مردم استفاده نمی کنید در جواب می فرمود : « من که دامپزشک نیستم من باید روح خودم را معالجه کنم و سپس اگر توانستم امراض روحی مردم را علاج نمایم » .
واقع است با او بودم هیچگاه ناله های او را فراموش نمی کنم او در هر روز مکرر صورت به خاک می گذاشت می گفت : « یا حجه الله اگر من گدائی را بلد نیستم تو که آقایی را بلدی » آنچنان اشک می ریخت که وقتی صورت از خاک بر می داشت قسمتی از صورتش گل آلود شده بود .
یکی از دوستان می فرمود : من در وقت جان کندن آن مرحوم بالای سرش بودم ناگهان دیدم پرندگان پشت پنجره اتاقی که در بیمارستان بستری شده بودند سر و صدا و ناله عجیبی دارند من به داخل اتاق رفتم دیدم او با توجهاتی غیر قابل وصف به ائمه اطهار (ع) جان داد و از دنیا رفت و او را در کنار جد بزرگوارش حضرت علی بن موسی الرضا (ع ) دفن کردند .
وقت اضافی برای خدا، حتماً بخوانید ...
شنبه 91/12/05
چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست . ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره !
چقدر خنده داره که صد هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد !
چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد ام یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره !
چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر میکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم !
چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی میکشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم !
چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پر فروشترین کتاب رمان دنیا آسونه !
چقدر خنده داره که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم !
چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم !
چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می گیره اما وقتی سخنی و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم !
خنده داره اینطور نیست ؟
دارید می خندید ؟
دارید فکر می کنید ؟
این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست .
آیا این خنده دار نیست که وقتی می خواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلی ها را از لیست خود پاک می کنید ؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند .
این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره …
دیدار یار مهربان
چهارشنبه 91/12/02
آقای حاج سید مرتضی ساعت ساز می گویند : یک بار در خدمت آیت الله حاج شیخ محمد تقی بافقی قدس سره به مسجد جمکران در قم مشرف شدیم پس از انجام آداب و دعاهای وارده من در حال سجده میان خواب و بیداری بودم که کسی گفت : حاج شیخ محمد تقی بیا که حضرت ولی عصر(ع) شما را خواسته من سر بلند کردم دیدم حاج شیخ حرکت کرد و به سوی کوه خضر که نزدیک مسجد است شتافت با دیدگان جستجو گر خویش او را زیر نظر داشتم که دیدم در دامنه کوه با سه نفر که منتظرش بودند به گفتگو پرداخت و پس از گفتگو بازگشت از او پرسیدم : آنها که بودند ؟ فرمود : یکی از آنها سالارم امام عصر روحی له فداه بود .
شیفتگان : ج 2، ص 278
دیگران گر به تماشای جمال تو خوشند ما شب روز به یک وعده دیدار خوشیم
مصیبت حضرت معصومه (س)
چهارشنبه 91/12/02
اَجَرک اللهُ یا بقیّه الله
حضرت معصومه(س)که بسیاری ازدوری وفراق برادر بزرگوارش دلتنگ شده بوده به شوق دیدار محبوبش عازم خراسان می شود که دراین باره اقوال متعددی است که بعضی می گویند به همراه برادران و اهل بیت (ع) بوده اند و بعضی می گویند که او به همراه خادمش با کاروانی که عازم خراسان بوده به طور ناشناس همسفر می شود . طبق قولی می گویند مردم ساده در آن زمان دشمن اهل بیت (ع) بودند و با برادران و … ایشان درگیر می شوند که 23 نفر از برادران و برادر زاده ها و … بشهادت می رسند و حضرت معصومه (ع)از شدت غم و غصه مریض می شوند بعضی هم می گویند که بطور طبیعی بیمار می شوند . حضرت در ساوه سوال می فرمایند که تا قم چقدر راه است گفتند 10 فرسخ پس فرمودند : مرا به جانب قم ببرید زیرا از پدرم شنیدم که فرمود : « شهر قم مرکز شیعیان ما می باشد » هنگام ورود به قم بر در سرای موسی بن خزرج که از اصحاب امام رضا (ع) بود شتر را خوابانیدند و در آن منزل سکونت یافتند آن بی بی مدت 16 یا 17 روز در قم بودند که بر اثر بیماری بجوار رحمت حق پیوستند و شادی مردم قم به عزا مبدل شد و شهر قم یکسره غرق در عزا و ماتم گردید .
لبیک یا خامنه ای
یکشنبه 91/11/29
ای غصه ها یت قاتلم
هرشب دعایت می کنم
داغت نبینم جان من
جان را فدایت میکنم
باید بلرزد قلبشان
وقتی شنیدند این سران
گفتی که من فعلا” فقط دارم نصیحت می کنم “
لبیک یا خامنه ای
قصه یک دیدار
چهارشنبه 91/11/25
شیخ عباس قمی به نقل از استادش حکایت زیر را نقل کرده و از قول استاد خود بر صحت آن تأکید فراوان می کند و اهمیت زیادی برای آن قائل شده است. البته استاد شیخ عباس قمی نیز آن را از زبان شخصی به نام حاج علی بغدادی که این حکایت برایش واقع شده است، تعریف می کند.
به هر حال، قصه از زبان حاج علی بغدادی چنین تعریف می شود:
ـ هشتاد تومان سهم امام بدهکار بودم. برای پرداختن بدهی خود از بغداد به نجف اشرف عزیمت کردم. ابتدا به خدمت شیخ مرتضی رسیدم و بیست تومان به ایشان دادم. بعد از دیدار شیخ مرتضی به منزل شیخ محمد حسین کاظمینی رفتم و بیست تومان هم به ایشان دادم. سپس به دیدار شیخ محمد حسن شروقی شتافتم و به ایشان هم بیست تومان دادم و بازگشتم. در این فکر بودم که بقیه ی بدهکاری ام را که بیست تومان بود به هنگام بازگشت به بغداد به شیخ محمد حسن کاظمینی آل یاسین بدهم.
وقتی به بغداد بازگشتم، فوراً به زیارت کاظمین شتافتم تا ضمن زیارت، بدهی خود را هم به جناب آل یاسین بدهم. بعد از آن که خدمت آل یاسین رسیدم ، اندکی از بیست تومان بدهکاری ام را خدمت ایشان سپردم و قول دادم بقیه ی آن را بعد از فروش بعضی کالایی که داشتم، خدمتشان بفرستم. پس از این قول و قرار، برخاستم تا زودتر به بغداد بازگردم؛ زیرا پنج شنبه بود و عصر آن روز می باید مزد کارگرانی را که برایم کار می کردند، بپردازم.
جناب آل یاسین از من خواست باز نگردم و شب را در کاظمین بمانم. اما وقتی موضوع پرداخت مزد کارگران را به ایشان عرض کردم، به من اجازه ی بازگشت دادند.
ناگفته نماند هنگامی که در محضر جناب آل یاسین بودم، در خاطر داشتم که از ایشان نامه ای به این مضمون که من (حاج علی بغدادی) از دوستان اهل بیت هستم، بگیرم و وصیت کنم آن را به هنگام فوت در کفنم بگذارند؛ اما این درخواست را که در ذهنم بودم، مطرح نکردم و بازگشتم.
هنوز بیش از یک سوم از راه کاظمین به بغداد را نپیموده بودم که دیدم سید بزرگواری که عمامه ی سبز رنگی بر سر دارد از مقابل من به سوی کاظمین می رود. وقتی سید مرا دید، با گرمی احوالپرسی کرد و مرا در بغل گرفت. من نیز متقابلاً چنین کردم و بعد از مصاحفه، چهره ی یکدیگر را بوسیدیم. در این هنگام ایشان به من فرمود:
ـ حاج علی! سفر به خیر؛ از کجا می آیی و به کجا می روی؟
این پرسش در حالی بود که من آن سید را نمی شناختم؛ ولی با خودم گفتم: شاید او مرا می شناسد و تقصیر من است که چیزی از او در خاطر ندارم.
به هر حال، در پاسخ سید عرض کردم:
ـ به زیارت کاظمین رفته بودم و اکنون از آن جا باز می گردم.
سید بزرگوار در پاسخ من فرمود:
ـ امشب، شب جمعه است. بیا با هم به کاظمین بازگردیم تا در آنجا شهادت دهم که از دوستان جدم امیر المؤمنین «علیه السلام» هستی.
از این سخن سید تعجب کردم و گفتم:
ـ شما که از وضع من چندان اطلاع نداری، چگونه می خواهی شهادت بدهی؟!
سید بزرگوار فرمود:
ـ مگر امکان دارد کسی که حق مرا به جا می آورد، او را نشناسم.
به منظور سید پی نبردم و گفتم:
ـ چه حقی از شما را من ادا کرده ام؟!
پاسخ دادند:
ـ آنچه به وکیل من رساندی، همان حق من است.
بار دیگر پرسیدم:
ـ وکیل شما کیست؟
فرمودند: شیخ محمد حسن.
عرض کردم:
ـ ایشان وکیل شماست؟
فرمود:
ـ آری؛ او وکیل من است.
سپس درباره ی سایر وکلای ایشان پرسیدم تا ببینم آن چه به علمای نجف اشرف پرداخته ام، صحیح بوده است یا خیر.
سید بزرگوار تأیید کردند که آن چه پرداخته ام صحیح بوده است و همه ی آن علما ، وکیل او هستند.
حاج علی بغدادی پس از وقوع این ماجرا، از آن سید بزرگوار مسایلی را می پرسد و ایشان نیز به پرسش های متعدد حاج علی بغدادی پاسخ می دهد. سپس هر دو به زیارت کاظمین می روند.
به هنگام زیارت و نماز، آن سید ناگهان از نظر حاج علی بغدادی پنهان می شود و حاج علی دیگر نمی تواند او را مشاهده کند.
حاج علی بغدادی پس از آن که موفق به یافتن مجدد آن سید نمی شود، نزد شیخ محمد حسن کاظمینی آل یاسین می رود و قصه ای را که برایش واقع شده بود، بازگو می کند.
شیخ محمد حسن پس از شنیدن قصه، تایید می کند که آن سید امام زمان «عج» بوده است و از حاج علی بغدادی با تأکید می خواهد که این راز را فعلاً با کسی در میان نگذارد.
زیارت ...
چهارشنبه 91/11/18
پیاده راه می افتم به جست و جوی شما کدام راه جهان می رود به سوی شما و ر کدام حرم می شود زیارت کرد نشست با دل پر غصه رو به روی شما نشسته اید گمانم به روی خاک بقیع و بغض مادرتان مانده در گلوی شما به جست و جوی شما می رسم به کربلا اگر که بشنوم از باد عطر و بوی شما شنیده می شود انگار گفت و گوی شما .
که در زیارت ناحیه بر مزار حسین (ع) شنیده می شود انگار گفت و گوی شما کنار علقمه چشمان تان چه بارانی است به دست باد پریشان شده است موی شما که باد مویه کنان می وزد پر از گریه کنار علقمه از روضه عموی شما به جمکران بروم یا به سامرا باشم کجا نگاه کنم یک نظر به روی شما ؟
کجا؟ کدام حرم می شود شما را دید ؟!
نمی رسد دلم آیا به آرزوی شما ؟
نسیم می شوم و باز هم حرم به حرم
پیاده راه می افتم به جست و جوی شما …
اگر تو نیایی ...
سه شنبه 91/11/17
اگر تو بیایی ، بهار برای همیشه دوست داشتنی و ماندنی و تمام نشدنی خواهد شد .
اگر تو بیایی ، دیگر به لانه هیچ پرنده ای حمله نمی کنند و هیچ لانه ای هم ویران نخواهد شد .
اگر تو بیایی ، دیگر گرسنگان سر گرسنه بر زمین نخواهند گذاشت .
اگر تو بیایی ، دیگر هیچ ظالمی نخواهد توانست نان دیگری را به زور از او بگیرد.
اگر تو بیایی ، دیگر هیچ کودک یتیمی در حسرت کمی نوازش و محبت نخواهد ماند .
اگر تو بیایی ، کسی برای یک تکه نان مجبور نمی شود جلوی ظالمان سر خم کند .
اگر تو بیایی ، دیگر کسی از پشت ، خنجر نخواهد خورد .
اگر تو بیایی ، دیگر خون کسی ریخته نخواهد شد ، چه برسد به اینکه آن خون پایمال شود .
اگر تو بیایی ، دیگر آسمان بخیل باریدن نخواهد شد .
اگر تو بیایی ، دیگر زمین سنگدلی نخواهد کرد و هر آنچه دارد ، می رویاند .
اگر تو بیایی ، دیگر پروانه ها به دور شمع نمی گردند تا در فراق تو بسوزند .
اما اگر نیایی ، سیلی ظالمان و زورگویان همیشه بر صورت مظلومان خواهد نشست و فریاد ظالم گوش ها را خواهد خراشید .
اگر تو نیایی ، امید خاموش خواهد شد و آرزو در باتلاق فرو خواهد رفت .
اگر تو نیایی ، تبعیض از اینکه هست بیشتر ، مستمندان از این مستمندتر ، مظلومان از این مظلوم تر و ظالمان از این ظالم تر خواهند شد .
اگر نیایی ، چرخ زمان که به امید آمدن تو می چرخد ، دیگر نخواهد چرخید و خورشید که هر روز صبح فقط به امید تو طلوع می کند برای همیشه غروب خواهد کرد .
بیا غم هجران را به پایان برسان . بیا که دیگر همه خسته شده اند .
مهدی جان فقط به عشق تو زندگی می کنم ؛ چرا که فقط به عشق آمدن تو زنده ام .
عفت گرایی سید محمدباقر میرداماد
چهارشنبه 91/11/11
سال های پیش در بیرون از شهر قزوین که در آن زمان پایتخت ایران زمین بود، مدرسه ای وجود داشت که دانش پژوهان علوم دین در آن جا تحصیل می کردند . عصر پنج شنبه ای بود که همگی به خانه های خود رفته بودند و تنها محمدباقر در مدرسه مانده بود . تازه نماز مغربش تمام شده بود که در مدرسه کوبیده شد . بی درنگ برخاست، چراغ را برداشت و به سوی در شتافت .
محمد باقر چون در را باز کرد، ناگاه دختر جوانی را دید !
- من برای تفریح از شهر خارج شده بودم لیکن به هنگام بازگشت هوا تاریک شد و اکنون نگهبان ها درهای شهر را بسته اند و رفته اند، خواهش می کنم اجازه بدهید امشب را در نزد شما بمانم . من تاکنون تنها نمانده ام و به ویژه از خلوت شب بسیار وحشت دارم خواهش می کنم مرا پناه دهید و گرنه جانوران مرا خواهند درید و یا راهزنان مرا خواهند دزدید !
محمدباقر به ناچار در خواست او را پذیرفت و چون سایر حجره ها قفل بود، او را حجره خویش راه داد . او بدون این که بار دیگر به دختر جوان نگاه کند و با او سخن بگوید، به گوشه ای رفت و در زیر شعله چراغ به مطالعه پرداخت .
پس از ساعتی شیطان به سراغش آمد . جنگی سخت میان عقل و شهوت، در درون جانش در گرفت شهوت او را به گناه قرا می خواند و عقل یادآور ناخشنودی خداوند و رسوایی ها و عذاب های پس از گناه می شد .
محمدباقر بی درنگ در دل به خدا پناه برد و گفت : خدایا! به ضعف نفسم اعتراف می کنم او در این راز و نیاز بود که چشمانش به شعله چراغ خیره شد به ناگاه انگشتان دستش را بر روی شعله چراغ گرفت تا سوزندگی آتش جهنم را با تمام وجود حس کند .
پس از دقایقی که سوزش انگشتانش کمتر شد، دوباره شیطان به او هجوم آورد . آن شب محمدباقر تا سحر بیدار بود و چندین بار ، انگشتانش را سوزاند! دختر جوان هم در گوشه ای از حجره نشسته بود و در سکوت شب با بهت و حیرت، این صحنه های اعجاب انگیز را تماشا می کرد !
اینک وقت نماز شب شده بود . لیکن این نمازش، با همه نمازهایی که تاکنون خوانده بود بسیار تفاوت داشت . حلاوت و شیرینی نماز، سخت او را مجذوب خود کرده بود، با طلوع خورشید که دروازه های شهر گشوده گشت ، دختر جوان به خانه اش بازگشت و محمدباقر نیز برای این توفیق و پیروزی به سجده رفت و از خدای مهربان سپاسگزاری کرد .
او که به سبب روزه داری و بیداری شب بسیار خسته و گرسنه بود اندکی نان خورد و سپس بی اختیار به خواب فرو رفت . چند ساعتی نگذشته بود که همهمه ها و سروصداهایی او را از خواب بیدار کرد ، به سوی پنجره رفت و با دیدن صحنه ای سخت نگران شد !
او شاه عباس صفوی را دید که همراه آن دختر جوان، با قاضی القضات شهر، و با تعدادی از افسران و سربازان به سوی مدرسه می آمدند . با خود گفت : نکند تهمتی به من زده باشند و اکنون …. !
شاه به سوی محمدباقر آمد، در برابرش ایستاد ! و گفت : دیشب تا به صبح نگران دخترم بودیم ، همه جا در پی او گشتیم و برای سالم یافتن او نذر و نیازها کردیم! چند ساعت پیش دخترم آمد و تمام ماجرا را برایم بازگو کرد!
اینک اگر افتخار بدهید، می خواهم او را به همسری شما در آورم !
محمدباقر که تا این لحظه نگران بود ، به یکباره نفس سرد و راحتی کشید و در دل خدا را شکر کرد .
او که لبخندی مودبانه بر لبانش نقش بسته بود سرش را بالا گرفت، نگاهی به شاه کرد و بدین ترتیب با عزت و سرافرازی و پاکدامنی، داماد شاه گشت .
محمدباقرمیرداماد در بسیاری علوم و به ویژه در فلسفه و عرفان و علوم غریبه، به مدارج عالی رسید ، به گونه ای که ملاصدرای شیرازی (معروف به صدرالمتألهین ) یکی از شاگردان ممتاز او گردید .
موسوی خوانساری ، محمدباقر ، روضات الجنات ، ج 2 ، ص 64
اللهم عجل لولیک الفرج
چهارشنبه 91/11/11
بیا که باغ پر از عطر دلربایی توست
شکوفه چشم به راه گره گشایی توست
خدا کند تو بیایی و صبح سربزند
که بی ستاره ترین شب ، شب جدایی توست
به دیر پایی شب های انتظار قسم
کبوتر دلم ای نازنین هوایی توست
مدینه را تو صفا می دهی ز مقدم خویش
مدینه منتظر نور کبریایی توست
کنار تربت زهرا اگر چه شمعی نیست
بقیع هم همه شب غرق روشنایی توست
میلاد حضرت رسول اکرم (ص) و روز اخلاق و مهرورزی میلاد حضرت امام جعفر صادق (ع) موسس مذهب جعفری تهنیت باد .
دوشنبه 91/11/09
ای لهجه ات زنغمه باران فصیح تر / لبخندت از تبسم گل ها ملیح تر
بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست / یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر
ای با خدای عرش زموسی کلیم تر / با ساکنان فرش زعیسی مسیح تر
با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید / روی تو از چهره یوسف ملیح تر
تو شاه بیت شعر غزل خیز خلقتی / حسن ختام قصه سبز نبوتی
زپشت پرده تا مه من آشکار شد / ماه و فلک زمهر رخش شرمسار شد
قامت قیامتی است زقد رسای او / ابروی او نشانه ای از ذوالفقار شد
شاه ملک خدم، که به دربار حضرتش / موسی غلام و عیسی خدمتگذار شد
آن فخر ممکنات که بر جمله کائنات / مرآت ذات حضرت پروردگار شد
هم مخزن علوم ز ما کان و یکون / شرع نبی ز همت او پایدار شد
پذیرش سراسری سطح دو حوزه علمیه خواهران
چهارشنبه 91/11/04
مقام معظم رهبری ( مدظله العالی) :
« حضور دانشمندان اسلامی زن در عرصه های مختلف - مثل حضور دانشمندان فرزانه و فهمیده ی دانشگاهی زن که متدین و متشرع هستند- اثرات بسیار عظیمی را در دنیا می گذارد . »
شما که می خواهید وجودی مفید و موثر باشید. برای سال تحصیلی 92-91 ، حوزه علمیه آماده است تا از همه خواهران علاقمند به آموزش های حوزوی، ثبت نام به عمل آورد.
اهداف دوره عمومی - سطح دو
• تربیت کارشناسان مسائل دینی، مشاوران مذهبی و مبلغان کارآمد
• تربیت مربیان و معلمان معارف اسلامی
• آماده سازی برتر برای تحصیل در مقاطع بالاتر
شرایط اختصاصی داوطلبان حضوری
• داشتن مدرک دیپلم یا بالاتر با حداقل معدل کل 12 یا اشتغال به تحصیل در سال سوم نظام جدید با میانگین معدل حداقل 12 از سال اول و دوم
• حداکثر 30 سال سن برای داوطلبان دیپلم
• حداکثر 22 سال سن برای داوطلبان خوابگاهی
• سنوات تحصیلی بالاتر صرفا به سن داوطلبان اضافه می شود
• قبولی در آزمون ورودی و سایر مراحل پذیرش
شرایط داوطلبان نیمه حضوری
• داشتن مدرک دیپلم یا بالاتر با حداقل معدل کل 15
• این دوره محدودیت سنی ندارد
• قبولی در آزمون ورودی و سایر مراحل پذیرش
• محتوا و برنامه های دوره نیمه حضوری همانند دوره حضوری است با این تفاوت که حدود دو سال اول تحصیلی الزاما حضوری و بقیه به صورت غیرحضوری برگزار می شود.
داوطلبان معاف از آزمون
حافظان کل قرآن یا نهج البلاغه و فارغ التحصیلان مراکز آموزش عالی در مقطع کارشناسی و بالاتر، با احراز شرایط، معاف از آزمون خواهند بود.
• به فارغ التحصیلان دوره های فوق الذکر دانشنامه سطح دو اعطا می شود که براساس مصوبات 368 و 502 شورای عالی انقلاب فرهنگی، از تمامی مزایای فارغ التحصیلان دوره کارشناسی دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی برخوردارند.
• زمان ثبت نام: از اول اسفند ماه تا 28 اسفند ماه 1391
• جهت دریافت دفترچه راهنمای پذیرش و کارت ویژه ثبت نام به مدرسه علمیه الزهرا (س) خرم بید ناحیه یک روبه روی پارک سعدی شهرک امام مراجعه و یا از طریق سایت پذیرش مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران به نشانی www.whc.ir/paziresh به صورت اینترنتی ثبت نام نمایید.
• جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره 07523521790 تماس حاصل نمایید.
در فرج آقا امام زمان (عج)
چهارشنبه 91/11/04
آقا ردای سبز امامت مبارکت / پوشیدن لباس خلافت مبارکت
ای آخرین ذخیره زهرایی حسین / آغاز روزگار امامت مبارکت
************ « اللهم عجل لولیک الفرج »*************
در محضر بزرگان
سه شنبه 91/11/03
علامه حسن زاده آملی :
« تا دهان بسته نشود دل باز نمی شود و تا عبدالله نشوی عندالله نشوی ،، آنگاه از انسان اگر سر برود سحر نرود !!»
آیت الله شاه آبادی :
« سه آیه آخر سوره حشر را تلاوت کنید تا ملکه ذهنتان شود وقتی در جواب سوال ( من ربک ) ملکین در شب اول قبر آن را تلاوت کنید آنها مات و متحیر می شوند . »